هفته ای که گذشت
تو این هفته برای هر روزش یه برنامه داشتم: شنبه که بابایی رفت شیراز و ما هم خونه مامان جون بودیم بعد از ظهر مامان بالاخره برنامه کوتاهی موی منو اجرا کرد و برای چهارمین بار رفتم آرایشگاه . البته آرایشگره خیلی موهام رو کوتاه نکرد و بیشتر مرتبش کرد. شب کا بابا اومد هم رفتیم پیش کیمیا عمه فاطمه و شوهرش هم اومده بودن چند تا ترقه و فشفشه هم با خودشون آورده بودن تا برای کیمیا که نتونست بیاد عروسی روشن کنن و تا حدودی از دلش در بیارن. راستی بابا هم از شیراز برام یه روباه آورد و حالا مجموعه دم طلام کامل شده . جالبه که برای همه اعضای خانواده هم نقش تهیه کردم بابا آقا روباهه هست خودم دم طلا . مامان حنا. مامان جون شنگول و باباجون هم ابریه. جال...
نویسنده :
مهرسا
9:58